به یاد دارم معلم ادبیاتی روزی سرکلاس فرمود دوره های اوج شعر فارسی بی ارتباط با دوران های خفقان نبودند.
آدمی وقتی در تنگنا قرار میگیره به بیان چرندیات و پرندیات میپردازه که از لابلای این چرندیات و پرندیات گاها شعر هم برون آید
ما هم که جدا از ادم نیستیم و الا ماشاالله فشارات زندگی هم کم نیست،حالا این وسط خدا نصیب مون کرد یه رفیق خوش ذوقِ بچه شاعر(کسی قدم های اندک و خوبی در شعر برداشته است)
و اینطوری بود که ما هم در بیان چرندیات و پرندیات بیکار نموندیم،که البته نمیشه این جا نشرشون داد صلاح نیست :))
خب پس چی ،پس اصلا چرا این متن رو نوشتم؟؟؟
اها این رفیق خوش ذوق ما که ذکر خیرش بودا ایشون که تنها شاعر زنده در انجمن شعری ما هستند در وصف شعر گفتن اینجانب و عضو دیگر انجمن جناب ع.م.ح شعری گفتند که زیبا دیدم به اشتراک بگذارم.
پیرهن و بلوز و دکمه شاعر شدهاند
جوراب و کلاه و چکمه شاعر شدهاند
شاید که گران و expensive باشند
پسته و آجیل و تخمه شاعر شدهاند
از قلقلِ پرتلاطمش معلوم است!
آبگوشت و خورشتِ قیمه شاعر شدهاند
شاید کَمَکی عجیب باشد، اما
خاله و دایی و عمه شاعر شدهاند
دزدانِ سرِ گردنهها نه، حتا
چاقو و تفنگ و قمه شاعر شدهاند
در هفتمِ اسفندِ هزار و اندی
تهران و تمامِ حومه شاعر شدهاند
از جستن دانش و تمارینِ زیاد
مهدی و علی و همه شاعر شدهاند!
ظریف الشعرای شریف
پ.ن:مدیونید فکر کنید جایی از شعر سانسور شده یا تغییر کرده :))