به نام او
در ترمی که گذشت (البته هنوز کامل رد نشده) با مفاهیم درسهای جالبی روبرو بودم، شاید این ترم رو غیر فیزیکیترین ترم دوره کارشناسیم بنامم. از یه طرف با رویکردها و مفاهیم جامعهشناسی روبرو بودم، از یه طرف داشتم از تاریخ اسلام تاثیر فرهنگها میشنیدم، یه جای دیگه حرف از این بود که معنای زندگی چی میتونه باشه بزرگان شرق و غرب چی میگند و نهایتا از یک وجه هم با این سوال مسئله سروکله میزدم که فلسفه مدرنیته چی هست و الان با گذشته چه فرقی داریم و چطور به اینجا رسیدیم.
قطعا همین جملات بالا رو بخونید سرتون گیج میره و احتمالا میگید دانشجوی فیزیک رو چه به این مسائل :)
اما واقعا تک تک اینها چنان ارتباطات تنگاتنگی باهم داشتند و دارند که مدتهاست من رو به حیرت واداشتند و هنوز که هنوزه دارم درک میکنم و چیزهای جدید میفهمم.
این ترم به طور خاص و به طور ترکیبی از همه مباحثی که باهاشون روبرو شدم (چون واقعا نمیتونم تشخیص بدن کدوم حرف و اندیشه از کدوم درس اومده) برای من دوتا آورده مهم داشت. یکی اینکه فهمیدم واقعا نمیشه به سادگی درمورد خیلی مسائل و دقیقتر هر مسئله مربوط به انسان نظر داد. دوم هم که شاید مورد اول هم تحت تاثیر این باشه، این هست که یک مقدمه ایجاد یک تصویر جامع فلسفی برای من شد، این تصویر جامع و این فلسفه فردی درحال تکمیل شدنه، اما فهمی از عظمت مسائل و ارتباطشون برام ایجاد شد که خب نتیجه مهم و جدیش اینه که فهمیدم یک عالمه مطلب است که باید یادبگیرم و بفهمم و اینکه دنیا و انسان و حوادث خیلی عظیمتر و پیچیدهتر اون چیزی هستند که من فکرش رو میکردم.
خلاصه که فهمیدم خیلی جسارت و اطمینان میخواد حرف زدن و نظر دادن.
همین :)