بسم الله الرحمان الرحیم
از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون، تقریبا از پارسال همین موقعها به روبراهی و خوش حالوهوایی قدیمم نبودم. حتی فکر کنم کم کار شدنم اینجا و رغبت کمم به نوشتن هم بیتاثیر نبوده از اون حال هوام.
حالا چیشد که الان دارم اینا رو مینویسم؟ اخیرا تو توییتر بین بچهها این سوال از هم پرسیده میشه که "تصویر اول"تون از من چی بوده یا به قول فرنگیها همون first impression. بنده هم تن به این بازی دادم و از دوستان پرسیدم که چی بود تصویر اولتون؟
عزیز سالپایینیای در پاسخ عارض شد که در جلسهی آشنایی ورودیها با دانشکده، تو (بنده) از روشهای خفت کردن اساتید برامون گفتی و با خودم میگوفتم چه گوگولیه!!!
از وصف گوگولی:/ که بگذریم، فکر کنم چند هفته بعد از اون برنامه بود که به تدبیر معانید، با خفتگیر در خیابان مواجه شدم و مورد لطف و عنایت چاقوی حضرتش قرار گرفتم و البته تلفنهمراهم هم به تقدیمشون شد :/. این داستان خفتگیری هم که مطلع هستید سبب نوشتن من، خفتگیر،چاقو شد. به واسطه حرف اون عزیز دوباره پاشدم رفتم متن رو خوندم و واقعا دلم برای حالوهوای خودم که اون متن رو نوشته بود تنگ شد و حتی جالبتر اینکه رسپلی نوسینده اون متن الان دیگه برام آدم دوری بنظر نمیرسه و ... :))))
از این ماجرا که بگذریم، یه نکته درمورد من وجود داره و اونم اینه که گوش دادن به موسیقی به معنای واقعی نه استفاده برای تلطیف فضا،برای من یکی از شخصیترین زمانهاست - خودتون میدونید دیگه آدم حس میگیره :)) - حالا این چه ربطی داره؟ میگمت. امروز نشسته بودم وسط آشپزخونه و خونواده هم حضور داشتن و یکی از موردعلاقهترین آهنگام رو پخش کردم و لحظاتی کاشف به عمل اومد که بعله!! انگار نه انگار دیگران هم هستند:))
خلاصه اینکه این چند خط سیاهه رو نوشتم که این نوید رو خدمتتون بدم که بنظر میاد میشه بازم برای اون خوشحال سردر اینجا اعتبار قائل شد :))
پ.ن : یکم اون قسمت تپل مورد تهدید واقع شده بود که به مرحمت کرونا، تپل هم لایق جایگاهش در اون بالا هست :))
پ.پ.ن : یادم باشه یبار از این "تصویر اول" دوستای صمیمیم بگم ://